هنوز در سفرم
خیال میکنم در آبهای جهان قایقیست
ومن _مسافر قایق_
هزارها سال است ، سرود زنده ی دریانوردان کهن را
به گوش روزنه های فصول میخوانم
وپیش میرانم
مرا سفر به کجا میبرد؟
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند؟
و بند کفش به دست انگشت های نرم فراغت
گشوده خواهد شد
کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش
و بی خیال نشستن و
گوش دادن
به صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور
در کدان بهار درنگ خواهی کرد
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟
شراب باید خورد
ودر جوانی یک سایه راه باید رفت
همین
کجاست سمت حیاط؟؟؟؟
من از کدام طرف میرسم به یک هدهد؟؟؟؟........
(سهراب)