تسلط به کیبورد نه تنها سرعت مرور و کار با سیستم را بالا میبرد، که باعث بالا رفتن استقامت نیز میشود. در اینجا به چند میانبر کیبوردی میپردازیم که سرعت کارتان را آنقدر بالا میبرد که به یک نینجا تبدیل میشوید.
ادامه مطلب ...1. مهارت حرفزدن یک شگفتی است. برای تولید یک عبارت، تقریباً 100 عضله در سینه، گردن، فک، زبان و لبها باید با هم همکاری کنند. هر عضله دستهای متشکل از صدها یا هزاران فیبر است. برای هماهنگی این عضلات، نورونهایی بسیار بیشتر از حد لازم برای پای یک ورزشکار لازم است تا این عضلات را منقبض کنند. فقط هر یک نورون حرکتی میتواند حرکت را در 2000 فیبر عضلانی موجود در عضله ساق تحریک کند. اما نورونهایی که تارهای صوتی یا حنجره را کنترل میکنند، میتوانند فقط به یک تا دو-سه سلول عضلانی بچسبند.
گاهشمار جلالی گاهشماری است که به دلیل این که در زمان حکومت جلالالدین ملکشاه سلجوقی تنظیم شدهاست، جلالی نامیده میشود.
در این گاهشماری روز اول سال طوری تنظیم شده است که با برابری بهاری همگام شود و در پایان ، سال ها ۳۶۵ یا ۳۶۶ روز داشتهاند.
گاهشمار رسمی ایران و گاهشمار رسمی افغانستان بر پایه گاهشمار جلالی ساخته شدهاند ولی هم درازای ماه هایشان و هم آغاز تاریخشان با گاهشمار جلالی فرق دارد.
ادامه مطلب ...این قسمت اختصاص داره به مراحل ساخت یه خودروی دست ساز
برای دیدن عکس ها کافیه روی ادامه مطلب کلیک کنید
ادامه مطلب ...چند سال پیش وقتی نام نوجوان 13 ساله مازندرانی به عنوان کمسنترین داوطلب کنکور سراسری سال 81 سر زبانها افتاد، کمتر کسی پیشبینی میکرد که «فرهنگ فلاح» آنقدر تند و تیز حرکت کند که هفت سال بعد درحال آماده کردن تز دکترایش باشد. فرهنگ فلاح درس خواندن را از سه سالگی آغاز کرد! سنی که بیشتر بچهها در آن مهارتهای اولیه بازی کردن را یاد میگیرند. او در 6 سالگی مقطع ابتدایی را تمام کرد و در 12 سالگی دیپلم گرفت! با او همصحبت شدیم.
فرهنگ فلاح :
در سال 1368 در شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمدم و مشغول تحصیل سال دوم دکترای فیزیک در دانشگاه علم و صنعت تهران میباشم.
من سه خواهر دارم و خودم فرزند چهارم خانواده میباشم. فاضله بزرگترین فرزند خانواده متولد سال 1363 و مشغول تحصیل سال سوم دکترای ریاضی در دانشگاه صنعتی شریف است. هنگامه و هدی متولد سال 1365 هستند. هنگامه در حال دفاع از پایاننامه کارشناسی ارشد رشته شیمی در دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی و هدی دوره کارشناسی رشته جغرافیا در دانشگاه تهران را به پایان رسانده است ضمن اینکه پدرم کارشناس برق میباشد.
فقط درس خواندم
من در سن سه سالگی تحصیلات ابتدایی را در منزل آغاز کردم. تحصیلات دورههای راهنمایی و متوسطه را نیز در منزل به همراهی خواهرانم ادامه دادم. سال 1380 در سن دوازده سالگی در امتحانات سوم راهنمایی، اول دبیرستان و سوم دبیرستان شرکت کرده و مدرک دیپلمم را با معدل 19 کسب کردم. سال 1381 امتحانات پیش دانشگاهی را با معدل 19 گذراندم و در تیرماه 1381 در سن سیزده سالگی در کنکور سراسری با رتبه زیر 3000 در رشته فیزیک دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شدم. در سال 1385 مقطع کارشناسی را با معدل 97/18 و رتبه اول به پایان رساندم. در سال 1387 مقطع کارشناسی ارشد فیزیک از دانشگاه علم و صنعت را با معدل 54/19 و رتبه اول کسب کردم و در همان سال تحصیل در مقطع دکترا، در رشته فیزیک دانشگاه علم و صنعت را آغاز کردم.
از او بیشتر بدانیم
* روزی پنج تا هفت ساعت مطالعه میکنم. در شرایط خاص به 12 ساعت هم رسیده است.
* خندهرویی عادتی است که آموختهام، مطمئنا هر انسانی با روحیه خوب میتواند کارهایش را به درستی انجام دهد.
* برنامه درسی تمام چهار فرزند خانواده توسط پدرم مشخص میشد.
* در زمان ورود به دانشگاه 13 ساله بودم، اکثر دانشجویان و اساتید مرا از طریق مصاحبههایی که انجام داده بودم، میشناختند.
* درسهایم را در خانه میخواندم و بعد از من امتحان میگرفتند و براساس آن مقطع درسیام مشخص میشد.
* هفت انتخاب اول من در دانشگاه فیزیک بود و بعد هم که وارد دانشگاه شدم روز به روز بیشتر از رشتهام رضایت پیدا کردم، به طوری که حالا هر قدر در جنبههای بنیادی فیزیک مطالعه میکنم، سیر نمیشوم.
* مادرم وقت زیادی برای درس خواندن ما میگذاشت، برای هر چهار نفر ما حکم اولین معلم را داشت و با دقت زیاد درسهای دوره ابتدایی را در خانه به ما یاد میداد.
* از هشت سالگی به بعد سرعت درس خواندنم بیشتر شد، با خواهرهای دوقلویم برنامه میگذاشتیم و درس میخواندیم، فاضله هم که از ما جلوتر بود، کمکمان میکرد و اشکالات ما را برطرف میکرد.
* از همان زمان تلویزیون را کنار گذاشتیم، برای خودمان زمانبندی کرده بودیم و 50 دقیقه درس میخواندیم و 10 دقیقه استراحت میکردیم، درست از هشت صبح تا پنج بعدازظهر، یک ساعت هم فوق برنامه داشتیم، در همان 10 دقیقه بازی میکردیم.
* من مدرسه نرفته وارد دانشگاه شدم.
* من از همان روز ثبتنام در دانشگاه تصمیم گرفته بودم دوره لیسانس را یک ساله تمام کنم. اما مسئولان دانشگاه اجازه ندادند، در حقیقت من با احتساب دو ترم مرخصی تحصیلی، در شش ترم لیسانس گرفتم.
* تنها دغدغه من در زندگی مطالعه است! ترجیح میدهم از یک سری روابط و دلمشغولیها به نفع درسم چشمپوشی کنم. درس خواندن کار اصلی من است و لذتبخشترین بخش زندگیام.
* برای من به دست آوردن نمره 20 کار سختی نیست.
* ترم اول و دوم مقطع دکترا را با معدل 20 تمام کرده بودم. در حال حاضر میتوانم بگویم که مهمترین آرزویم تمام کردن دوره دکترا با معدل 20 است که تاکنون خیلی به این آرزو نزدیک شدم.
* تلویزیون اصلا سرگرمم نمیکند، سینما هم همین طور... ترجیح میدهم فیلمهای خوب دنیا را در خانه ببینم.
* نبوغ در خانواده ما ارثی است
ولی آیا در زمانی کمتر از حدود 40 سال پیش، باور چنین تجهیز ایمنی ای با چنان قابلیتی (از نظر سرعت واکنش و قدرت محافظت سرنشینان) امکان پذیر بود؟
وسیله ای که در حال حاضر جزء ضروری ترین تجهیزات ایمنی خودروها شده است، تا جایی که در استاندارد جدید خودروها در کشورهای آمریکای شمالی و بخشی از اروپا جزء الزامات قرار گرفته است.
نکته مهم دیگر گستره رو به رشد استفاده از این کیسه ها در بخشهای مختلف خودرو مانند کناره دربها، سقف و حتی پشت سری صندلی های جلو می باشد. تا جایی که امروزه طرح های زیادی در خصوص استفاده از این تجهیزات بر روی موتور سیکلت ها و حتی درب موتور خودرو (به منظور محافظت از عابر در زمان برخورد ) مورد اجرا قرار گرفته است.
ادامه مطلب ...اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش.
مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آنان را ببخش.
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش.
اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش.
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش.
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش.
نیکی های درونت را فراموش می کنند، ولی نیکوکار باش.
بهترین های خود را به دنیا ببخش، حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.
و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم.
این دیگه واقعاً کار هر کسی نیست !!
خیلی سخته هااا ، فکرشو بکن !!
( عکس ها در ادامه مطلبند )
ادامه مطلب ...وقتی هواپیمایی برعرشه ناو هواپیمابری فرود می آید ، سرعتش باید در مسافتی حدود 60 متر از240 کیلومتر در ساعت به صفر برسد.
وزن هواپیما ممکن است تا 23 تن باشد ، بنابراین مقدار انرژی جنبشیی که باید خنثی شود قابل توجه است. در عین حال آهستگی هواپیما نیز باید یکنواخت باشد ، بدین معنا که نباید حرکتی ناگهانی رخ دهد که یا باعث شکستگی گردن خلبان شود ، یا به اسکلت هواپیما فشار بیش از حد وارد کند و یا مسیر فرود را مختل کند.
در حالت ایده آل ، شتاب منفی باید تدریجی باشد ، یعنی از صفر به ماکزیمم مقدار برسد و سپس تا وقتی هواپیما به توقف کامل برسد ، ثابت بماند.
ادامه مطلب ...
رییس محترم فدراسیون فوتبال ایران
جناب آقای علی کفاشیان
من با اندوه و ناراحتی زیاد باید انصرافم را درباره دعوت شما و همچنین فرصت سرمربیگری تیم ملی جمهوری اسلامی ایران در راه راهیابی به جام جهانی 2014 برزیل اعلام کنم. از صمیم قلب باید از دعوت سخاوتمندانه شما تشکر کنم. ابتدا باید بگویم که تصمیم من تنها به دلیل مسایل شخصی بوده است و این تصمیم قابل تغییر نیست.
موارد بسیاری وجود دارد که من باید از شما به خاطر آنها تشکر کنم. امیدوارم بتوانم قدردانی صمیمانه خود را برای آنچه شما انجام داده اید که سرمربیگری من در تیم ملی ایران میسر شود، ابراز کنم.من به شما و طرفداران فوتبال ایران این تضمین را می دهم که تصمیم من به خاطر مسایل شخصی و کاملا غیر فوتبالی بوده است که متاسفانه نتوانستم این مشکلات را برای سرمربیگری تیم ملی ایران حل کنم.
من درباره فوتبال ایران اطلاعاتی داشتم اما اکنون با دیدن شور وهیجان مردم ایران برای فوتبال وهمچنین برخورد و خوش آمدگویی که از مردم ایران دیدم، تشکر می کنم و می توان با اطمینان بگویم حالا در مورد فوتبال ایران اطلاعات خوبی دارم. بازی تیم ایران در مقابل روسیه را دیدم و می توانم به صراحت بگویم که آینده خوبی در انتظار فوتبالتان است و آینده درخشانی برای تیم ملی متصور هستم.
در پایان باید بگویم متاسفانه در این زمان خاص به دلایل خانوادگی و شخصی (همان طور که مسایل شخصی برای همه ما اهمیت دارد) مجبورم تصمیم نپذیرفتن سرمربیگری تیم ملی را بگیرم و می دانم که شما حتما من را درک می کنید. چرا که نمی توان از کنار مشکلات خانوادگی به سادگی گذشت.
جناب رییس
می خواهم چند کلمه ای درباره دوست عزیزم جناب آقای ترابیان هم بنویسم. شما برای تعهدی که نسبت به هواداران فوتبال ایران دارید، قابل ستایش هستید. برای تعهد و دیدگاهتان درباره اینکه چطور باید به موفقیت در فوتبال برسید و همین طور برای این مسایل مهم قابل ستایش هستید. باید بگویم کاملا در این راه از شما حمایت می کنم و برای کار سختی که شما در این پروژه داشته اید و دقت در کارهای مهمی که انجام داده اید، از شما تشکر می کنم.
هرگز زحمات و کارهایی که برای من و تیم دستیارانم انجام داده اید را فراموش نمی کنم و باز هم از شما تشکر می کنم چرا که حمایت های شما را برای من فراموش ناشدنی است.بهترین آرزوها را برای موفقیت فدراسیون فوتبال ایران در راهیابی به جام جهانی 2014 برزیل دارم.
با صمیمانه ترین احترام
کارلوس کرش
با کمال تاسف و تاثر در گذشت مادربزرگ سمیرا خانوم (نویسنده خوب سایت) رو تسلیت عرض می کنیم و از خدا طول عمر خودشون و خانواده محترمشون رو مسئلت می کنیم.
(تیم مدیریت)
یکی که زبونش میگرفته میره داروخونه
میگه: آقا دیب داری؟ میگه: دیب دیگه چیه؟ میگه: دیب دیگه. اینورش دیب داره، اونورش دیب داره.
طرفش میگه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟
یارو میگه: بابا دیب. دیب.
طرف میبینه نمیفهمه، میره به رییس داروخونه میگه. اون میاد میپرسه: چی میخوای عزیزم؟
یارو میگه: «دیب!»
رییس میپرسه: دیب دیگه چیه؟
یارو میگه: بابا دیب دیگه. اینورش دیب داره، اونورش دیب داره.
رییس داروخونه میگه: تو مطمئنی که اسمش دیبه؟
یارو میگه: آره بابا. خودم دائم مصرف دارم. شما نمیدونید دیب چیه؟
رییس هم هر کاری میکنه نمی تونه سر در بیاره و کلافه میشه.. یکی از کارکنای داروخونه برای خودشیرینی میاد جلو و میگه: یکی از بچههای داروخونه مثل همین زبونش میگیره. فکر کنم بفهمه این چی میخواد. اما الان شیفتش نیست.
رییس داروخونه که خیلی مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع برش دارین بیارینش.
میرن اون کارکنه رو میارن. وقتی میرسه از یارو میپرسه: چی می خوای؟
یارو میگه: دیب.
کارکنه میگه: دیب؟
یارو: آره
کارکن: که اینورش دیب داره، اونورش دیب داره؟
یارو: آره.
کارکن: داریم! چطور نفهمیدن تو چی میخوای؟
همه خیلی خوشحال شدن که بالاخره فهمیدن یارو چی میخواد. کارکنه سریع میره توی انبار و دیب رو میذاره توی یه مشمع مشکی و میاره میده به یارو و اونم میره پی کارش.
همه جمع میشن دور اون کارکن و با کنجکاوی میپرسن: چی میخواست این؟
کارکن میگه: دیب!
میپرسن: دیب؟ دیب دیگه چیه؟
میگه: بابا اینورش دیب داره، اونورش دیب داره!
رییس شاکی میشه و میگه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب بردار بیار ببینیم دیب چیه؟
کارکن میگه: تموم شد. آخریشو دادم به این بابا رفت !!