حکایت پائولو کوئیلو، از تناقض باورها در مسجد و میخانه و محکمه جالب است ، او حکایت غریبی از ایمان مرد شراب فروش به تاثیر دعا و انکار ملای مسجد بر تاثیر دعا دارد ! می گوید : سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد . ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل ! یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید . ملا روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را به جا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد : اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد ، از درگاه خدا ناامید نمی شود . اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید . صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست ! ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند ! قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید ، گلویی صاف کرد و گفت : نمی دانم چه بگویم ؟! سخن هر دو را شنیدم : یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند ! وسوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد …! |
واقعاً همین جور شده !