دو شاعر با احساس معاصرمون که خدا هم بیامرزتشون با هم مناظره هنری داشتن که من هرچی گشتم تاریخشو پیدا نکردم. شعر اول شعریست از حمید مصدق که فروغ فرخزاد در جوابش شعر دومی رو گفته.((گرفتن مفهومش خیلی سادست ))
تو به من خندیدی از حمید مصدق
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
“جواب
زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق”
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
مرسی
باحال بود
قابلی نداشت
mehrdad dastet dard nakone man ghesmate avalesho khunde budam ama 2vomiro ke alan khundam ham kheyli bahal bud merccccccc!!:-D
sheri ke hamide mosadegh gofte male khordad mahe 1343 hast. vali javabie foroughe farokh zado manam nemidunam .
احتمالا توی همون سال ها فروغ این جوابو داده چون اگه اشتباه نکنم فروغ داخل سال 45 مرد....ممنون