در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام مراقبه ی راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد
بنا براین استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفر گربه را گرفته
و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد .
این روال سال ها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد .
سال ها بعد استاد بزرگ در گذشت .
گربه هم مرد .
راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام مراقبه به درخت ببندند
تا اصول مراقبه را درست به جای آورده باشند .
سالها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت در باره ی“اهمیت بستن گربه”
مطبل جالبی بود...!
خرافه ها هم همینطور شکل میگیرن...!
اگه مینوشتی ((مطبل جابلی بود )) جابلتر بود منظورم همون جالب بود
اتفاقا من هم یه همچین چیزی دیدیم اسمشو گذاشتن امتحانات هماهنگ شاید اینم یکی از همین اصول باشه کی میدونه ؟
آره......حتما باید یه تحقیقی رو شروع کنیم
هی نویسنده هاتون زیاد می شه هاD :
بگو ماشاالله......زیادترم میشهههه!!!!.....کجاشو دیدی