بعضی وقتا یه اتفاقایی داخل آدم میافته که آدم دنیای دور و برش رو یه جور دیگه میبینه....بعضی وقتا از بعضی چیزا بیزار میشه که شاید یک دقیقه قبلش عاشق اونا بوده....تمام تفاوت ساخته ی بشر با خدا همین احساسهاییه که بوجود میاد و اگه یه روزی بشر بتونه این احساسات رو به ماشین ها هم منتقل کنه دیگه کار انسانها تموم میشه و دیگه انسان نمیشه موجود خارق العاده ی طبیعت.
این اتفاقایی که بعضی وقتا برا ما میافته ..... این حس ها همیشه توی شعرا وجود داره و اونا دنیا رو ممکنه با ما متفاوت ببینن .... این شعر وصف این دنیا توی یه روز که یه همچین حسی به ((مهدی اخوان ثالث)) دست داده گفته شده و به نظر من یکی از شعرای خیلی خوبه اخوان ثالث هست.
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بخیل است
و تنها می خورد هر کس که دارد.در آن لحظه از آن آنتن چه امواجی گذر می کرد!!
که در آن موجها شاید یکی نطقی در این معنی که شیریرن است غمنمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا عجیب است
شلوغ استو در آن موجها شاید در آن لحظه جوانی هم
برای دوستداران صدای پیر مردی تار می زد بازدر آن لحظه گمان کردم یکی هم داشت خود را دار می زد باز
نمی دانم چرا شاید برای آنکه این دنیا کشنده ستو بیش از این همه اسباب خنده ست....
در آن لحظه یکی میوه فروش دوره گرد بد صدا هم
دمادم میوه ی پوسیده اش را جار می زد باز...
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بزرگ است
و دور است
و کور است.
در آن لحظه که می پژمرد و می رفت
و لختی عمر جاویدان هستی را
بغارت با شتابی اشنا می برد و می رفت.....
در آن پرشور لحظه
دل من با چه اصراری تو را خواست
و می دانم چرا خواست
و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده
که نامش عمر و دنیاست
اگر باشی تو با من ، خوب و جاویدان و زیباست.
ولی به هر حال شاعر همینجور که از قسمت آخرش هم معلومه میگه که این فکرها عمرشو به غارت میبرن .... و به هر حال با اینکه این دنیا خیلی خنده داره ولی باید زندگی کرد.
این دنیا بیشتر از اینکه خنده دار باشه گریه داره.
مهرداد جون ممنون از مطالب خوبتون.
یه جورایی مسخرست..دیدی آدم از چیزای مسخره خندش میگیره ... خیلی مسخرست