این مطلب ترجمه شده از زبان ِ آلمانی هستش و بیشتر در خصوص ایرانیهایِ خارج از کشور تنظیم شده! پس لطفا به دل نگیرید. شاید بعضی از مورداش خیلی درست نباشه اما به نظر من جالبه
نشریه نشنالجئوگرافی با انتخاب ۱۰ کشف برتر باستانشناسی سال ۲۰۱۰ و
رتبهبندی آنها، رمزگشایی از طومار بحرالمیت را که بهنظر میرسد
قدیمیترین نسخه انجیل است، برترین کشف سال اعلام کرد.
این نمونه سوال ها شامل جواب HW ها و امتحان هایی هست که سر کلاس گرفته شده .
ادامه مطلب ...حل المسایل فصلای 1 تا 15 رو تو یه فایل zip واسه دانلود گذاشتم
* این حل المسایل ویرایش هفتمه
* ممکنه شماره فصلا جا به جا باشن ، پس سوال اول هر فصل رو چک کنید
برای دانلود اینجا را کلیک کنید
برای نظر دادن روی قسمت نظرات کلیک کنید
داستان زیر را ((آرتور بو خوالد)) طنز نویس پر آوازه آمریکایی در تایید اینکه نباید اخبار ناگوار را به یکباره به شنونده گفت تعریف می کند:
مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید:
-جرج از خانه چه خبر؟
-خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد.
-سگ بیچاره پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟
-پرخوری قربان!
-پرخوری؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟
-گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد.
-این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟
-همه اسب های پدرتان مردند قربان!
-چه گفتی؟ همه آنها مردند؟
- بله قربان. همه آنها از کار زیادی مردند.
-برای چه این قدر کار کردند؟
-برای اینکه آب بیاورند قربان!
-گفتی آب؟ آب برای چه؟
-برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان!
-کدام آتش را؟
-آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد.
-پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزی چه بود؟
-فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد. قربان!
-گفتی شمع؟ کدام شمع؟
-شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!
-مادرم هم مرد؟
-بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان.!
-کدام حادثه؟
-حادثه مرگ پدرتان قربان!
-پدرم هم مرد؟
-بله قربان. مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت.
-کدام خبر را؟
-خبر های بدی قربان. بانک شما ورشکست شد.
اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت تو این دنیا ارزش ندارید.
من جسارت کردم قربان خواستم خبر ها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!!
میخاین برای بوخوالد خدابیامرز یه نظری بذارین ؟؟؟ هان ؟؟؟
فصلای 18 ، 19 ، 20 ، 21 ، 22 و 23 که این ترم درس دادنو تو یه فایل zip واسه دانلود گذاشتم
اگه بقیه ی فصلاشو هم خواستید ، همین جا نظر بدید یا واسم mail بزنید
برای دانلود اینجا را کلیک کنید
چون بعضی از استادا فصلای 24 و 25 رو درس دادن ، این دوتا فصل رو هم تو یه فایل zip واستون گذاشتم
برای دانلود اینجا را کلیک کنید
این مطلب ترجمه شده از زبان ِ آلمانی هستش و بیشتر در خصوص ایرانیهایِ خارج از کشور تنظیم شده! پس لطفا به دل نگیرید. شاید بعضی از مورداش خیلی درست نباشه اما به نظر من جالبه
داشتم وب گردی میکردم که خوردم به بلاگ زهره به نام میتونم خیلی کیف کردم وقتی دیدم اینجوری داره کار میکنه در مورد هم ترک مواد مخدر و هم اطلاع رسانی به جوون هایی مثل ما ((البته نمیدونم خودش جوون ه یا نه )) در مورد مواد مخدر. یکی از پستهاش با عنوان ((یکی اینو بخونه))که یه جور اطلاع رسانیه از زبون کسی که خودش شیشه کشیده و حالا ترک کرده . یه قسمتش رو میذارم و بقیشو میتونید به وبلاگش برید و بخونید :
چند لحظه که گذشت اولین حس مزاحمی که اومد سراغم باعث شد بفهمم که چشمام بسته است ، آره دقیقاَ یادمه اولین چیزی رو که فهمیدم این بود که چشمام بسته است . اومدم چشمام رو باز کنم که یهو یه حس باحال از اون غیر مزاحمها بهم گفت چشماتو باز نکنی احمق حیف این حال نیست ، شاید بیاردت پائین ، راست هم می گفت اصلاَ ارزش ریسک کردن نداشت ، گفتم دمت گرم به موقع آمار دادی ، خلاصه دوباره همه چیز داشت قشنگ و نفهمیدنی می شد که یکی زد پشتم و گفت رضا چشماتو باز کن ، خواستم اهمیت ندهم ولی طعم تلخ واقعی بودنش تمام حسای ماورائیمو بهم زد ، برگشتم طرفش گفتم نتونستی ببینی حال مارو...، گفتم: تازه چهار ث، ثا ، ثا ، .... زبونم بند اومد ، فکر کنم 100 بار پشت سر هم گفتم ثا ولی آخرش نشد بگم ثانیه چون تازه فهمیدم مثل اینکه به جای ثانیه باید بگم سال ولی خوب سال رو که نمی شه با« ث » گفت !!!
بقیرو توی وبلاگ خودش ببینید : www.mitoonam.blogfa.com