mehrdad dadashe man 1 chizi migam 1 residegi kon in ramin gahi matalebesh kheili bikhod mishe
mikhad bahs barangiz bashe kharab mikone age jaye shoma modira bodam hamishe 1 chekh mikaradam mataleb ro
in nazarie ke ru matlabe mehrdad gozashtan
khob avalaz hame kasi ke check ro chekh benevise dige bishtaraz inam nemishe azash entezar dasht ama bad
yek inke shoma matalebe khobo ham dar nazar begiro ru ye matlab nazar nade badam age begi kodom matlab bude ke kheili bikhod bude mamnon misham
dovom inke lazem nist kasi check kone chon man khodam mitunam tashkhis bedam che matlabi monaseb hasto chi nist dar sorati ke bachehao modira ham nazarateshuno enteghal midano manam age bedunam baghie ba matlabi ke man gozashtam movafegh nistan hatman hazfesh mikonam chon inja nazare jam moheme
sevom inke shoma avalin nafari hasti ke fek mikoni matalebi ke man mizaram gahi oghat arzeshe ru site gozashtano nadare pas manam faghat mitonam be nazaret ehteram bezaramo uno beshnavam ama nemitunam bekhatere ye nafar shivamo avaz konam
dar zemn age bazam khasti nazari bezari lotfan esmeto ham benevis
khoshal shodam ke didam keyfiate mataleb vasat moheme
movafagh bashi
مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت...
سریعترین شبکه کنونی وایمکس(WiMAX) و LTE جهان امکان ارسال و دریافت سیگنالهای اینترنتی را فراهم میکند با سرعت 60 مگابیت در ثانیه فعالیت میکند. اما شرکت سامسونگ از ساخت نسل جدید شبکه اینترنت بیسیم وایمکس با نام WiMAX 2 خبر داده است که میتواند با سرعت 330 اطلاعات را ارسال و دریافت کند. به گزارش گروه اخبار خارجی آژانس خبری فناوری اطلاعات و ارتباطات (ایستنا) این فناوری جدید سریعترین شبکه وایمکس جهان محسوب میشود و در صورت راهاندازی میتواند تحول بزرگی را در دنیای اینترنت بیسیم به وجود آورد. هماکنون پیشنمایش این فناوری توسط شرکت سامسونگ به نمایش درآمده که در آن 16 فیلم ویدیویی با کیفیت HD به صورت همزمان در چهار نمایشگر مجزا بارگذاری میشوند. اگرچه بین سرعت شبکه WiMAX 2 در حالت تئوری و عملی تفاوت فراوان وجود دارد، اما کارشناسان اعلام کردهاند که راهاندازی این شبکه میتواند باعث تفاوت محسوس در سرعت اینترنت بیسیم دنیا شود. به عنوان مثال، در کشور آمریکا سرعت بارگذاری اطلاعات در شبکه وایمکس شرکت CLEAR حدود 6 مگابیت در ثانیه است که این سرعت از حد تعریف شده آن در حالت تئوری بسیار کمتر است.
25 فروردین بزرگداشت ((فرید الدین ابو حامد محمد عطار نیشابوری)) را گرامی میداریم.
او داروسازی را در جوانی فرا گرفت و لقبش هم از همان زمان عطار شد.
عطار از آن جمله شاعرانیست که گفته شده شعری در وصف عشق زمینی ندارد بر خلاف حافظ و مولوی و.....
ماجرای شهادت عطار ار غمانگیزترین رخدادهای روزگار است که در روان خواننده اثری دردناک به جای میگذارد. تذکرهنویسان در این خصوص نگاشتهاند که: پس از تسلط چنگیز خان مغول بر بلاد خراسان شیخ عطار نیز به دست لشگر مغول اسیر گشت. گویند مغولی میخواست او را بکشد، شخصی گفت: این پیر را مکش که به خونبهای او هزار درم بدهم. عطار گفت: مفروش که بهتر از این مرا خواهند خرید. پس از ساعتی شخص دیگری گفت: این پیر را مکش که به خونبهای او یک کیسه کاه ترا خواهم داد. شیخ فرمود: بفروش که بیش از این نمیارزم. مغول از گفته او خشمناک شد و او را هلاک کرد.
به نظر من یکی از زیباترین شعر های عطار اینه :
جانا، حدیث حسنت، در داستان نگنجد | رمزی ز راز عشقت، در صد زبان نگنجد | |
سودای زلف و خالت، در هر خیال ناید | اندیشهٔ وصالت، جز در گمان نگنجد | |
هرگز نشان ندادند، از کوی تو کسی را | زیرا که راه کویت، اندر نشان نگنجد | |
آهی که عاشقانت، از حلق جان برآرند | هم در زمان نیاید، هم در مکان نگنجد | |
آنجا که عاشقانت، یک دم حضور یابند | دل در حساب ناید، جان در میان نگنجد | |
اندر ضمیر دلها، گنجی نهان نهادی | از دل اگر برآید، در آسمان نگنجد | |
عطّار وصف عشقت، چون در عبارت آرد | زیرا که وصف عشقت، اندر بیان نگنجد |
تسلط به کیبورد نه تنها سرعت مرور و کار با سیستم را بالا میبرد، که باعث بالا رفتن استقامت نیز میشود. در اینجا به چند میانبر کیبوردی میپردازیم که سرعت کارتان را آنقدر بالا میبرد که به یک نینجا تبدیل میشوید.
ادامه مطلب ...یه پیرزن ایرانی از ایران به آمریکا میاد و میخواد شهروند آمریکایی بشه. پیرزن نوشو با خودش برمیداره تا اونو به امتحان شهروندی ( امتحانی که باید قبل از تبعیت بده ) ببره.
مامور مهاجرت به زن ایرانی میگه که باید به 4 سوال ساده درمورد آمریکا جواب بده اگه درست جواب بده او یه شهروند آمریکایی میشه.
پیرزن میگه : باشه ، اما من انگلیسی نمیتونم حرف بزنم نوه مو با خودم میارم.
مرده میگه باشه ، بزار اون برات ترجمه کنه. اولین سوال شما اینه که :
1) پایتخت آمریکا کجاست؟
نوه ی پیرزن به پیرزن میگه : من دانشگاه تو کدوم شهر آمریکا بودم؟
پیرزن میگه : " واشنگتن "
درست بود حالا سوال دوم :
2 ) روز استقلال آمریکا کی است؟
نوه ش میگه : نیومن مارکوس کی حراج داره؟
مادربزرگش میگه : "4 جولای "
درسته ، حالا سوال سوم:
3 ) امسال چه کسی نامزد ریاست جمهوری آمریکا بود اما شکست خورد؟
نوه به مادربزگش میگه : اون مرتیکه معتاد که با دخترت عروسی کرد کجا باید بره؟
پیرزن میگه : " توگور "
واو ، شگفت آوره! حالا سوال آخر:
4 ) در حال حاضر چه کسی رئیس جمهور آمریکاست؟
نوش این جور ترجمه میکنه : از چیه جورابای پدربزگ بدت میاد؟
مادربزگش میگه : " بوش "
اکنون پیرزن یک شهروند آمریکایی شده!!!
میبینید که دود از کنده بلند میشه
چیزهای کوچک، مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظه ی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشتهاش به دست هایت یک فشار کوچک می دهد… چیزی شبیه یک بوسه مثلا.
راننده تاکسی ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی .
آدم هایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو برنمی گردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند. آدم هایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند.
آن هایی که هر دستی جلویشان دراز شد به تراکت دادن، دست را رد نمی کنند. هر چه باشد با لبخند می گیرند و یادشان نمی رود همیشه چند متر جلوتر سطلی هست، سطل هم نبود کاغذ را می شود تا کرد و گذاشت توی کیف. دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند، مثلا می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتریادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی.
آدم هایی که از سر چهارراه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.
آدم های اس ام اس های آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدم های اس ام اس های پرمهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.
آدم هایی که هر چند وقت یک بار ای میل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می خوانم و بعد هر یادداشت غمگین خط هایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آوردند.
آدم هایی که حواسشان به گربه ها هست، به پرنده ها هست.
آدم هایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را به لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.
آدم هایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند.
همین آدم ها، چیزهای کوچکی هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن…
- قبل از ازدواج:
مرد: دیگه نمی تونم منتظر بمونم
زن: می خوای از پیشت برم؟
مرد: فکرشم نکن.
زن: منو دوست داری؟
مرد: البته.
زن: تا حالا به من دروغ گفتی؟
مرد: نه، چرا این سوال رو می پرسی؟
زن: منو مسافرت می بری؟
مرد: مرتب.
زن: منو کتک می زنی؟
مرد: به هیچ وجه.
زن: می تونم بهت اعتماد کنم؟
2- بعد از ازدواج: همین متن رو از پایین به بالا بخونید!
1. مهارت حرفزدن یک شگفتی است. برای تولید یک عبارت، تقریباً 100 عضله در سینه، گردن، فک، زبان و لبها باید با هم همکاری کنند. هر عضله دستهای متشکل از صدها یا هزاران فیبر است. برای هماهنگی این عضلات، نورونهایی بسیار بیشتر از حد لازم برای پای یک ورزشکار لازم است تا این عضلات را منقبض کنند. فقط هر یک نورون حرکتی میتواند حرکت را در 2000 فیبر عضلانی موجود در عضله ساق تحریک کند. اما نورونهایی که تارهای صوتی یا حنجره را کنترل میکنند، میتوانند فقط به یک تا دو-سه سلول عضلانی بچسبند.
برای عطار؛ شاعری که هرگز امیر و حاکمی را مدح نکرد
عطار از معدود شاعرانی است که در طول زندگی خود هرگز زبان به مدح کسی نگشود و هیچ شعری از او که در آن امیر یا پادشاهی را ستوده باشد یافت نمیشود. به راستی عطار بزرگمرد ادب و عرفان و اندیشه ایرانی است که بزرگداشت و جهانی کردن نام او آثارش در حقیقت بزرگداشت اندیشه والای انسانی و عرفانی است.
روزها در تقویم ایرانی میآیند و میروند. در این سالها بسیاری از روزها که قرار بوده با گنجاندن نامی از آنها، در یکی از برگهای سالنامهها، بزرگ داشته شوند و به یادمان بزرگداشت ارزشهای فرهنگی تبدیل گردند، عملاً به فراموشی سپرده شدهاند. برخی دیگر از سالروزها نیز که مانند سالروز شهادت میزاکوچکخان با تصویب هیأت دولت از صفحات روزشمارهای ایرانی حذف شدند! اما به راستی آن روزهایی که همچنان هر سال و هرسال در صفحهای از سالنماهای فارسی با نامشان مواجه میشویم و شاید تنها یکبار عنوانشان را زیرلب زمزمه نماییم؛ چقدر به تحقق کارکردهای فرهنگی و تاریخی ای که از نامگذاریشان مورد انتظار بوده نزدیک بودهاند؟
ادامه مطلب ...پدر خسته از سر کار به خانه برگشت.
پسر از پدر پرسید پدر میتوانم بپرسم ساعتی چند دلار حقوق میگیری . پدر با بی حوصلگی گفت به تو ربطی ندارد.
پس از اندک زمانی پسر بار دیگر این سوال را از پدر پرسید و پدر با عصبانت پسر کوچکش را دعوا کرد ولی پسر باز با خواهش از پدرش خواست تا بداند دستمزد پدرش ساعتی چند است و پدر ناگزید پاسخ داد ساعتی ۲۰ دلار.
پسر از پدر پرسید می توانی ۱۰ دلار به من بدهی نیاز دارم. و پدر شاکی از اینکه تمام پافشاری های پسر از سوالش فقط برای گرفتن پول بود... با فریاد به پسرش گفت بر و به اطاقت تا دیگر نبینمت.
پسر با حالی دگرگون راهی اطاقش شد .
پس از مدت زمانی پدر از کارش پشیمان شد و برای دلجویی از پسرش راهی اطاق پسر شد . درب اطاق را که باز کرد دید پسرش دستپاچه مشغول جمع کردن پولش است.
پدر با خشم از پسر پرسید. این پول ها چیست؟
پسر گفت پول های توجیبیم است.
پدر سوال کرد چقدر است؟ پسر جواب ۱۰ دلار .
و پدر متعجت از پسر پرسید ! تو که خودت ۱۰ دلار داشتی برای چه ۱۰ دلار دیگر از من میخواستی؟
پسر در پاسخ به پدرش گفت. برای آنکه ۱۰ دلار کم دارم تا بشود ۲۰ دلار و به تو بدهم تا فردا یک ساعت زودتر به خانه بیایی ....
حمایت از خانواده آنچنان وظیفه مهمی است که به زور هم که شده باشد در حال انجام است.
ایسنا از قول سخنگوی کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس شورای اسلامی خبر داده است که در جلسه اخیر این کمیسیون ماده 23 لایحه حمایت از خانواده مبنی بر اجازه ازدواج مجدد به مردان در موارد زیر تصویب شده است.
براساس همین گزارش رضایت همسر اول، عدم قدرت همسر اول به ایفای وظایف زناشویی، عدم تمکین زن از شوهر، ابتلای زن به جنون یا امراض صعب العلاج، محکومیت قطعی زن در جرایم عمدی به مجازات یکسال زندان یا جزای نقدی که بر اثر عجز از پرداخت منجر به یک سال بازداشت شود (مثل جرایم رانندگی)، هرگونه اعتیاد زن، سوءرفتار یا سوءمعاشرت زن به حدی که ادامه زندگی را برای مرد غیرقابل تحمل کند، ترک زندگی خانوادگی از طرف زن به مدت شش ماه و عقیم بودن زن از جمله این شرایط که به محض تحقق هر یک از آنها مرد میتواند مجددا ازدواج کند.
بنابراین اگر مرد متاهلی هستید و فیلتان یاد هندوستان کرده اما نه خودتان و نه فیلتان جرات طرح چنین موضوعی با زنتان را ندارید؛ میتوانید با عمل به یکی از راهکارهای زیر که بر اساس قوانین فوق طراحی شده اند به طور «قانونی» و در راستای حمایت از خانواده مجددا ازدواج کنید:
1- یک کاری کنید که زنتان قادر به «ایفای وظایف» نباشد. البته مراقب باشید آنقدر زیاده روی نکنید که خودتان هم تا آخر عمر از ایفای نقش محروم شوید!!
2-یک کاری کنید که زنتان تمکین نکند. البته اصولا زنهای امروزی زیاد اهل تمکین نیستند و این وظیفه به دوش مردان گذاشته شده که از گرفتن نان تا شستن ظرفها و بردن بچهها به مدرسه و البته امرار معاش به ایفای نقش بپردازند اما با توجه به اینکه چنین مردانی اصولا همین یک زنی که گرفته اند برای هفت پشتشان بس است؛ قاعدتا مردانی نیاز به راهنمایی دارند که زنشان واقعا از آنها تمکین می کنند.
در این صورت سه هفته جورابتان را نشویید و بعد از زنتان در حال خوردن شام بخواهید که فورا آن را بشوید و کارهایی از این قبیل تا عدم تمکین کند.3- آنقدر زنتان را اذیت کنید تا به جنون یا امراض صعب العلاجی مثل سرطان دچار شود. آن وقت در کمال افتخار و مثل یک «مرد» بروید به طور «قانونی» مجددا ازدواج کنید.4- سوئیچ ماشین را که مدت بیمه اش تمام شده با مهربانی در اختیار زنتان بگذارید تا در یک بزرگراه تصادف کند. بعد وقتی که به زندان یا جریمه نقدی معادل آن محکوم شد، فورا بروید زن بگیرید.
ضمنا اگر زنتان از آن دسته زنهایی است که در بزرگراه حداکثر با سرعت 20 کیلومتر میراند، خودتان ترتیب یک تصادف ساختگی را بدهید.5- زنتان را معتاد کنید. فراموش نکنید که «هرگونه اعتیاد» شامل اعتیاد به شکلات هم می شود6- آستانه تحملتان را به قدری پایین بیاورید که هر رفتار او در حکم سوءرفتار یا سوءمعاشرتی باشد که «ادامه زندگی را برای مرد غیرقابل تحمل کند.» اگر افاقه نکرد یک دوربین مخفی کار بگذارید و سپس مثل یک آدم متمدن و در کمال ادب و احترام به زنتان بگویید که قصد ازدواج مجدد دارید، آیا اجازه میدهد؟ مطمئن باشید چنان حادثه خشونت باری در دوربین ضبط خواهد شد که «سوءرفتار» همسرتان را در هر دادگاهی به اثبات خواهد رساند.7 - شش ماه زنتان را بفرستید مسافرت یا شهرستان پیش خانواده اش یا کاری کنید که جان به لب شود و شش ماه از دست شما به خانه والدینش پناه ببرد.
پسر یک شیخ عرب برای تحصیل به آلمان رفت. یک ماه بعد نامه ای به این مضمون برای پدرش فرستاد:
«برلین فوقالعاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اینجا را دوست دارم، ولی یک مقدار احساس شرم میکنم که با مرسدس طلاییم به مدرسه بروم در حالی که تمام دبیرانم با ترن جابجا میشوند.»
مدتی بعد نامهای به این شرح همراه با یک چک یک میلیون دلاری از پدرش برایش رسید:
«بیش از این ما را خجالت نده، تو هم برو و برای خودت یک ترن بگیر!»
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. 20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. و مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردمد"
ey baba toham ke ta man ye matlab mizaram sari ashk to cheshmat jam mishe baba chandbar begam ina faghat ghesast ke ma pesararo kham konan ? maham ke omran bavar konim o zire bar berim khob akhe 20sal yekio injuri tahamol koni taze khodetam bezani be kuri ? khoshi zade zire delet dige man midunam dige ajab sirishiam bude un able dashte 20sal bad mimire.azize man yesar baman miumadi hamin aftab ya setareye khodemon unmoghe mifahmidi ke sharte eshgh yechiz digaaaaaaaaaaaaaaaaast !