وبسایت دانشجویی مهندسی شیمی

سلام.... امیدواریم بهترین سایت دنیا رو بنویسیم www.iaushirazche.ir

وبسایت دانشجویی مهندسی شیمی

سلام.... امیدواریم بهترین سایت دنیا رو بنویسیم www.iaushirazche.ir

در آن لحظه.....

بعضی وقتا یه اتفاقایی داخل آدم میافته که آدم دنیای دور و برش رو یه جور دیگه میبینه....بعضی وقتا از بعضی چیزا بیزار میشه که شاید یک دقیقه قبلش عاشق اونا بوده....تمام تفاوت ساخته ی بشر با خدا همین احساسهاییه که بوجود میاد و اگه یه روزی بشر بتونه این احساسات رو به ماشین ها هم منتقل کنه دیگه کار انسانها تموم میشه و دیگه انسان نمیشه موجود خارق العاده ی طبیعت.

این اتفاقایی که بعضی وقتا برا ما میافته ..... این حس ها همیشه توی شعرا وجود داره و اونا دنیا رو ممکنه با ما متفاوت ببینن .... این شعر وصف این دنیا توی یه روز که یه همچین حسی به ((مهدی اخوان ثالث)) دست داده گفته شده و به نظر من یکی از شعرای خیلی خوبه اخوان ثالث هست.



در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگا کردم
کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود
و بر چیزی ، نمیدانم چه ، شاید تکه استخوانی
دمادم تق و تق منقار می زد باز
و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد باز.


نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بخیل است

و تنها می خورد هر کس که دارد.


در آن لحظه از آن آنتن چه امواجی گذر می کرد!!

که در آن موجها شاید یکی نطقی در این معنی که شیریرن است غم
شیرین تر از شهد و شکر می کرد....


نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا عجیب است

شلوغ است
دروغ است و غریب است.


و در آن موجها شاید در آن لحظه جوانی هم

برای دوستداران صدای پیر مردی تار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا پر است از ساز و از آواز
و بسیاری صداهایی که دارد تار وپودی گرم
و نرم
و بسیاری که بی شرم.


در آن لحظه گمان کردم یکی هم داشت خود را دار می زد باز

نمی دانم چرا شاید برای آنکه این دنیا کشنده ست
دد است
درنده است
بد است
زننده ست

و بیش از این همه اسباب خنده ست....


در آن لحظه یکی میوه فروش دوره گرد بد صدا هم

دمادم میوه ی پوسیده اش را جار می زد باز...
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بزرگ است
و دور است
و کور است.


در آن لحظه که می پژمرد و می رفت

و لختی عمر جاویدان هستی را
بغارت با شتابی اشنا می برد و می رفت.....
در آن پرشور لحظه
دل من با چه اصراری تو را خواست
و می دانم چرا خواست
و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده
که نامش عمر و دنیاست
اگر باشی تو با من ، خوب و جاویدان و زیباست.




ولی به هر حال شاعر همینجور که از قسمت آخرش هم معلومه میگه که این فکرها عمرشو به غارت میبرن .... و به هر حال با اینکه این دنیا خیلی خنده داره ولی باید زندگی کرد.


گونه شناسی زنان

در پی استقبال خوبتون از گونه شناسی شیراازیا ،

این شما و این گونه شناسی زنان :

ادامه مطلب ...

. . .

اگر باور داشته باشی که می دانی آن وقت خواهی دانست .
حقیقت جایی است که ایمان هست .
نامیدی ها ، شکست ها و دلسردی ها  ابزاریست که خدا برای نشان دادن راه به کار می برد .

فقط خودت می دانی که چه چیزی برایت بهترین است .

هرگاه چیزی نا خواستنی در روحم رشد می کند از خداوند می خواهم به من شهامت بدهد تا با بی رحمی آن را از ریشه در آورم .

شاگرد زیرک و استاد!!!


استاد دانشگاه با این سوال شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند :

آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد ؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:بله او خلق کرد

استاد پرسید: آیا خدا همه چیز را خلق کرد ؟

شاگرد پاسخ داد: بله، آقا

استاد گفت: اگر خدا همه چیز را خلق کرد، پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست ، خدا نیز شیطان است!

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟

استاد پاسخ داد: البته

شاگرد ایستاد و پرسید: استاد، سرما وجود دارد؟

استاد پاسخ داد: این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.

مرد جوان گفت: در واقع آقا، سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد. شاگرد ادامه داد: استاد تاریکی وجود دارد؟

استاد پاسخ داد: البته که وجود دارد

شاگرد گفت: دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد.

در آخر مرد جوان از استاد پرسید : آقا ، شیطان وجود دارد؟

زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست.

و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید.


نام مرد جوان یا آن شاگرد تیز هوش چیزی نبود جز ، آلبرت انیشتن !

برنامه نیمسال دوم 89-90 گروه مهندسی شیمی و نفت

برنامه نیمسال دوم 89-90  گروه مهندسی شیمی و نفت    

 

برنامه ریزی ویژه ورودی 88 

دروس ارائه شده گروه مهندسی شیمی ورودی 88 

برنامه هفتگی نیمسال دوم ورودی 88 

برنامه هفتگی دروس عملی و آزمایشگاهی 88 

 

برنامه ریزی ویژه ورودی 89 

دروس ارائه شده گروه مهندسی شیمی ورودی 89  

برنامه هفتگی نیمسال دوم ورودی 89

برنامه هفتگی دروس عملی و آزمایشگاهی 89

 

 

http://www.up.iranblog.com/images/ftyj825ah2qsvgjz6xi0.pdf 

محبوب ترین فوتبالیست جهان

در نظرسنجی سایت فدراسیون بین المللی تاریخ و آمار، فرهاد مجیدی به عنوان محبوب ‌ترین بازیکن جهان در سال 2010 شناخته شد . این نظرسنجی اینترنتی از مدتی قبل شروع شد و طی آن فرهاد مجیدی با 63473 رای به عنوان محبوب‌ترین بازیکن جهان شناخته شد . همچنین کریم باقری بازیکن سابق پرسپولیس هم با 63395 رای در رده دوم قرار گرفت .

نکته جالب توجه این رای‌گیری ، فاصله زیاد بازیکنان ایرانی با بازیکنان سایر کشورهاست ؛ به طوری که رده سوم این جدول در اختیار محمد ابوتریکا از مصر است که تنها 34954 رای آورده است . نکته جالب توجه دیگر این‌که در بین 9 نفر اول این لیست ، تنها دو بازیکن ایرانی هستند و 7 نفر دیگر را بازیکنان کشورهای عربی تشکیل می‌دهند . اما جالب‌تر از همه ، جایگاه دهم لیونل مسی بازیکن بارسلونا و تیم ملی آرژانتین است . مسی که امسال هم به عنوان بهترین بازیکن دنیا شناخته شد و توپ طلا را گرفت با 7492 رای که چیزی حدود یک هشتم آرای کسب شده توسط فرهاد مجیدی است ، در رده دهم این لیست قرار گرفته است .

honar namaei ruye poste tokhme morgh

  

 

 

  

   هنر + خلاقیت = شگفتی  

 

ادامه مطلب ...

ما چقدر زود باور هستیم .

دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود :
۱- مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود.
۲- یک عنصر اصلی باران اسیدی است .
۳- وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده است .
۴- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود .
۵- باعث فرسایش اجسام می شود .
۶- حتی روی ترمز اتوموبیل ها اثر منفی می گذارد .
۷- حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده است .
از
۵۰ نفر فوق ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند.
۶ نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است !
عنوان پروژه دانشجوی فوق بود : «ما چقدر زود باور هستیم» !!!

گزارش لحظه به لحظه بعد از خوردن یک نوشابه

 

گزارش لحظه به لحظه بعد از خوردن یک نوشابه!!  


 

ادامه مطلب ...

فوتبالیست ...

پسر بچه ای عاشق فوتبال بود و در تمام تمرینات تیم دبیرستان به طور مرتب شرکت میکرد و همیشه سعی میکرد حتی در تمرینات هم بهترین بازیکن مدرسه شان باشد.ولی پسرک بسیار ریز اندام تر  از هم سن و سالانش بود و در تمام بازیها کنار زمین و روی نیمکت می نشست.

رابطه ای خاص بین او و پدرش بود و پدر در تمام مسابقاتی که پسرش به روی نیمکت نشسته بود می آمد و او را با شور و هیجان خاصی  تشویق میکرد و او را راهنمایی میکرد.

دوره ی دبیرستان پسر تمام شد و او در تمام چهار سال دبیرستان به رو ی نیمکت مینشست.او به دانشگاه رفت و با موافقت مربی در دانشگاه هم وارد تیم فوتبال شد.

او در تمام تمرینات حاضر بود و تمام تلاشش را در روز تمرینات انجام میداد اما

او در چهار سال دانشگاه هم علی رغم تلاش فراوان در تمرینات در تمام مسابقات به روی نیمکت مینشست.پدرش همچنان به مسابقات می آمد و او را تشویق میکرد. ولی در روز تمرین برای آخرین مسابقه فصلی دانشگاه  مربی به سرعت به طرف رختکن آمد و به پسر خبر فوت پدرش را داد.پسرک با بقضی خاص به مربی گفت: ((اشکالی نداره من امروز توی تمرین نباشم؟))

مربی گفت: ((نه..اصلا....میتونی شنبه هم برای مسابقه نیای)) و پسر با صورتی خیس راهی خانه شد.

در میان حیرت مربی و هم تیمیان پسر روز شنبه به آرامی وارد رختکن شد و ساک و وسایل خودش را به کناری انداخت و به مربی گفت: ((من ...میشه....من.... امروز بازی کنم)) مربی در خواستش را قبول کرد .

اما آن روز بدون بودن پسر و بازی فوق العاده او هیچ وقت امکان برنده شدنشان نبود.در آن بازی سه گل به ثمر رسید که 2گلش را او زده بود.بعد از اتمام بازی و جمع شدن همه در رختکن مربی به کنار پسر آمد تا از او تشکر کند.

پسر گفت :‌((میدانید؟....پدر من کور بود...او هیچ وقت بازی مرا نمیدید و من هم برایم مهم نبود که داخل بازی باشم که او نمیدید  ولی امروز تنها روزی بود که پدر من میتوانست بازی مرا ببیند و  حتما باید بازی میکردم و حتما باید خوب بازی میکردم.))

 

داستان بالا از یکی از بزرگترین فوتبالیستان تاریخ هست((به گفته ی نگارنده ی اصلی)) که خودش خاسته هیچ کس ندونه کیه!!!....که الان هم هیچکس نمیدونه.

خلال دندان

 

شهر خلال دندانها، حاصل 6 سال پشتکار، 6 میلیون خلال دندان و 170 لیتر چسب مایع   

 

ادامه مطلب ...

مینیمال چیست؟

خیلی ها ممکنه.....

اول  سلام ؛

خیلی ها ممکنه این واژرو توی اینترنت و حتی توی کتابفروشی ها دیده باشن.

مینیمالیسم یک مکتب یا سبک هنریه که به اثری که ازز این مکتب پیروی کنه میگن اثر مینیمال.بر خلاف نظر معمول ((توی جامعه ی ما البته عرف شده)) مینیمال فقط مختص ادبیات و نوشته نیست .... هر هنری میتونه مینیمال باشه.

مینیمالیسم رو اگر بخایم در یک کلمه تعریف کنیم میشه ((ساده گرایی)) و  لی تعریف   دقیق تر میشه :

  مینیمالیسم (به انگلیسی: Minimalism) یک مکتب هنری است که اساس آثار و بیان خود را بر پایه سادگی بیان و روش‌های ساده و خالی از پیچیدگی معمول فلسفی و یا شبه فلسفی بنیان گذاشته‌است.


یه چند سالی هست که مینیمال اون هم فقط به صورت نوشته در کشور ما رایج شده و مسابقاتی هم که در تهران برگزار شد.

مینیمال در ادبیات به ادبیات داستانی بر میگرده و اون هم به این صورت که در حداکثر ۷-۸خط و ۲۰۰-۳۰۰ کلمه((البته آیه قرآن نیست)) نوشته میشه و طرفداران زیادی هم در ایران پیدا کرده توی این چند سال.

در کل ((کم حرفی)) اساس نویسندگی در سبک مینیمال هست و تمام هنر یک مینیمالیست به کار بردن کمترین کلمه و رسوندن بیشترین منظوره.

از مهم‌ترین نویسندگان این سبک میتوان به ((ریموند کارور)) اشاره کرد.

البته نویسندگان ایرانی زیادی هم هستن که شما یه سرچ کنین کلیشونو با داستاناشون میبینید.

اما در موسیقی هم این سبک اینطوریه که قطعه ی تاثیر گزار کوتاه رو چند بار تکرار میکنن ... این قطعه انقدر تاثیر گزاره که همه بلدنش.

موسیقی های مینیمال  مثل  ((پلنگ صورتی)) یا ((پت و مت)) میتونیم نام ببریم.

موسیقی ساده‌گرا در دهه‌های ۱۹۶۰ و۷۰ میلادی محبوب شد. آهنگسازان ساده‌گرا کار خود را در حالی آغاز کردند که آهنگسازان زیادی قطعاتی می‌ساختند که بسیار پیچیده بوده و درکش برای شنونده سخت بود.


چند نمونه داستان مینیمال :

عشق او رفته بود.از شدت نا امیدی خود را از پل " گلدن گیت" پرت کرد.
از قضا چند متر دورتر دختری به قصد خودکشی شیرجه زد.
دو تایی وسط آسمان همدیگر را دیدند.
چشم در چشم هم دوختند.
کیمیای وجودشان جرقه ای زد.
عشق واقعی بود.
فهمیدند.
سه پا با سطح آب فاصله داشتند.

جی بوستل

و چون قصه به اینجا رسید، شهرزاد به ملایمت تمام گفت: «ای ملک جوان بخت، اگر خوابت گرفته است، اجازه بده تا سرت را بر بالشتک صاف کنم، شاید هنوز عده ای از خوانندگان بیدار باشند و بخواهند بقیه قصه را بشنوند.»

مدیا کاشیگر
خیلی جذب طبیعت شده بود. و کتاب‌های زیادی درباره طبیعت‌پرستی خوانده بود و تحت تاثیر همین کتاب‌ها دلش می‌خواست با درخت، گل و پرنده یکی شود.
چشم‌هایش را بسته بود و با دست‌های باز دور خودش می‌چرخید و در رویای یکی شدن با کوه، جنگل و درخت سیر می‌کرد و همین‌طور که می‌چرخید به وسط خیابان رسید.
با آسفالت یکی شده بود!     ریموند کارور

نترسید. با اینکه برق چاقو به چشمش خورد، نترسید و از جایش تکان نخورد. چون به پیرمرد اعتماد داشت. پیرمرد به دست جلو رفت و چند لحظه بعد چاقو که با ولع تمام رگ‌هایی را برید.
شب که خواستگارها داشتند می‌رفتند چقدر از دست‌پخت عروس خانم تعریف می‌کردند و برادر کوچک عروس مرغش را می‌خواست.

کلاغ روی دست مترسک نشست و غار غار کرد.مترسک نفس راحتی کشید:بالاخره اومدی!