وبسایت دانشجویی مهندسی شیمی

سلام.... امیدواریم بهترین سایت دنیا رو بنویسیم www.iaushirazche.ir

وبسایت دانشجویی مهندسی شیمی

سلام.... امیدواریم بهترین سایت دنیا رو بنویسیم www.iaushirazche.ir

friend

یک کلمه آشنا "دوست"

متاسفانه اغلب ما هیچ وقت نمی بینیم که چه حفره هائی در درون دوستانمان
ایجاد می کنیم و همیشه حق با ماست شعار ماست بعضی از ما همیشه طلبکار
هستیم
یکی بود یکی نبود، یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از
میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب.

روز اول پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها
ی بعد که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل کند و کمتر عصبانی شود،
تعداد میخهایی که به دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر شد. پسرک متوجه شد
که آسانتر آنست که عصبانی شدن خودش را کنترل کند تا آنکه میخها را در
دیوار سخت بکوبد

بالأخره به این ترتیب روزی رسید که پسرک دیگر عادت عصبانی شدن را ترک
کرده بود و موضوع را به پدرش یادآوری کرد. پدر به او پیشنهاد کرد که حالا
به ازاء هر روزی که عصبانی نشود، یکی از میخهایی را که در طول مدت گذشته
به دیوار کوبیده بوده است را از دیوار بیرون بکشد

روزها گذشت تا بالأخره یک روز پسر جوان به پدرش روکرد و گفت همه میخها را
از دیوار درآورده است. پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف دیواری که
میخها بر روی آن کوبیده شده و سپس درآورده بود، برد


پدر رو به پسر کرد و گفت:« دستت درد نکند، کار
خوبی انجام دادی ولی به سوراخهایی

که در دیوار به وجود آورده ای نگاه کن !! این
دیوار دیگر هیچوقت دیوار قبلی نخواهد

بود





پسرم وقتی تو در حال عصبانیت چیزی را می گوئی مانند میخی است که بر دیوار
دل طرف مقابل می کوبی. تو می توانی چاقوئی را به شخصی بزنی و آن را
درآوری، مهم نیست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهی گفت معذرت می خواهم که
آن کار را کرده ام، زخم چاقو کماکان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. یک زخم
فیزکی به همان بدی یک زخم شفاهی است.

دوست ها واقعاً جواهر های کمیابی هستند ، آنها می توانند تو را بخندانند
و تو را تشویق به دستیابی به موفقیت نمایند. آنها گوش جان به تو می
سپارند و انتظار احترام متقابل دارند و آنها همیشه مایل هستند قلبشان را
به روی ما بگشایند»


شما دوست من هستید و من به شما افتخار می کنم

نظرات 7 + ارسال نظر
سمیرا پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:18 http://iaushirache.ir

گفتی دوست یاد این تکه از شعر سهراب افتادم :
امشب ساقه ی معنی را ،
وزش دوست تکان خواهد داد ،
بهت پر پر خواهد شد .

من که چیزی نفهمیدم احتمالا سهرابم مثه من خوابش میومده

meri جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:20

من هم یاده بقیش افتادم :

ته شب . یک حشره
قسمت خرم تنهایی را...تجربه خواهد کرد

داخل واژه ی صبح
صبح خواهد شد.

((آخرین شعر از آخرین دفتر سهراب))

سمیرا جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:27 http://iaushirazche.ir

ای بابا . بیا خودم باهات ادبیات کار کنم !

ای بابا سمیرا هم که دوست داره فقط سر به سر ما بذاره تا اون جایی که من یادمه ما پسرا خوندن و نوشتن به شما یاد دادیم حالا کلاسشو واسه خودمون میذارید ؟

سمیرا شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 17:22 http://iaushirazche.ir

کیفش به همینه که سر به سر هم بذاریم .
تا اونجایی هم که من یادمه شماها فوتبال نگاه می کردید و بی خیال بودیدو تقلب می نوشتین ، ما دخترا هم درس می خوندیم .

دست گلتون درد نکنه شما دخترا نبودید اصلا علم پیشرفت می کرد ؟

negar یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 23:50 http://www.iaushirazche.ir

تبریک میگم شما با راه اندازی این سایت مکان بسیار خوبی برای کل کل بین دخترها و
پسرها ایجاد کردید!( با شمام سمیرا جان و آقا رامین) بهتر نیست اختلافاتتون رو جای دیگه حل کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه مثل هست که میگه ما اگه گوشت هم و هم بخوریم استخون هم و دور نمیندازیم اینجور چیزا تو محیطای صمیمی و دوستانه پیش میاد

سمیرا دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 19:52 http://iaushirazche.ir

خوب این هم خودش یه جور سرگرمیه . نمی خوای که انتظار داشته باشی تو از مطلبامون تعریف کنی و بعد من و رامین و مهدی و مهرداد بهت بگیم مرسی که ازمون تعریف کردی .
همین الان نگاه کن همین نظرا رو . رامین یه مطلب نوشت ، من یه شعراز سهراب گفتم (یادی از سهراب کردیم),فکر نمی کنی همین صمیمیته که جالبش کرده ؟؟؟؟

فردیس پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 18:55

منم یاد این شعر افتاد از فریدون مشیری :
دل من دیرزمانی ست که میپندارد
دوستی نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز
ساقه ترد و ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است
آنکه روا میدارد
جان این ساقه نازک را دانسته بیازارد
...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد