وبسایت دانشجویی مهندسی شیمی

سلام.... امیدواریم بهترین سایت دنیا رو بنویسیم www.iaushirazche.ir

وبسایت دانشجویی مهندسی شیمی

سلام.... امیدواریم بهترین سایت دنیا رو بنویسیم www.iaushirazche.ir

چند تا خاطره از بچگی هامون

 

خاطراتی که از بچگی داریم

چندتا خاطره از بچگی هامون ....

 

شاید 20سال دیگه وقتی اینا رو واسه بچه هامون تعریف کنیم بگییییییییم:

 

شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم

 

شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم

 

شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !

 

شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ…

 

شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم…


..

شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود

 

شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه محمودی جیش کرددددددد

 

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم

 

شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.

 

شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده

 

شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام …

 

شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه… احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه

شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو
۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم

 

شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی

 

شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن

 

شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود

 

شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن

 

شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم

 

شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه

 

شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم

 

شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل!

هههیییییی یادشون بخیر!!!

نظرات 8 + ارسال نظر
سمیرا یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:02 http://iaushirazche.ir

واقعا یادش بخیر . چه دوران خوبی بود .
اینم بگو که شما یادتون نمیاد وقتی بچه بودیم همش آرزو می کردیم بزرگ شیم ، اما وقتی بزرگ شدیم همش آرزو کردیم برای یه لحظه هم که شده به اون روزا برگردیم .
مرسی رامین جون .

are samira joon behar hal ma ke unvaghta nabudim rasi yekam az halo havaye unvaghta vasamun begu kohansali che lezati dare

فردیس یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:59

شما یادت نمیاد با یه برگ و یه جوی پر از آب بعد از مدرسه مسابقه میدادیم که برگ کی جلوتره.... شما یادت نمیاد که واسه اولین نمره 19.5 دیکته تمار روز هق هق زدم ! شما یادت نمیاد وقتی مبصر بودیم روی تخته کلاس خوب و بد متوسط می نوشتیم و همه کلاس رو توی قسمت متوسط می نوشتیم و تا دلت بخواد جلو اسمشون ضربدر میزدیم .شما یادت نمیاد چندبار از زیر مشق نوشتن در رفتیم ... آخ یادش بخیر همیشه اسمای دفتر کلاسی رو من می نوشتم .....
آخی یادمه دبستانمون گربه زیاد داشت یه روز جلو در کلاس با جنازه یه موش مرده مواجه شدیم !:D لازم به ذکر است که بهترین دبستان دولتی ناحیه دو بودم ...پیش میاد دیگه:D

meri یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:14



شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود

mn hamishe samte rast o bozorg bozorg o goshad goshad mineveshtm ta zudtr tamum she beram tarafe chap.....ghashang yadame

ارش یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:51

شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه محمودی جیش کرددددددد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یادش بخیر کلاس دوم من همین حرکتو نسبت به یکی از هم کلاسیام انجم دادم.بنده خدا ار خجالت اب شد

حسن سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:05


یادش بخیر تو دبستان مسول مشقا بودم و خودم مشق نمینوشتم ولی الکی به بچه ها گیر میدادم که کم نوشتی و........ خلاصه اذیت میکردیم اون بنده خدا ها هم برا اینکه به خانم معلم نگم برام بیسکویت میخریدن

یادش بخیر

ارش سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:30

چقد ظالمانه!!!!!!!
حسن هنوز هم اونجوری هستی؟
حالا مشق ننوشتنت به کنار بیسکویت گرفتنت واسه چی بوده دیگه؟

سحر یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:34

حس نوستالژیکم تحریک شد...
مر30 داری.

رضا سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:40

یکی بیاد اشکای منو پاک کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد