وبسایت دانشجویی مهندسی شیمی

سلام.... امیدواریم بهترین سایت دنیا رو بنویسیم www.iaushirazche.ir

وبسایت دانشجویی مهندسی شیمی

سلام.... امیدواریم بهترین سایت دنیا رو بنویسیم www.iaushirazche.ir

او

در دل سیاه شب ، 

هر ستاره ای که سر می زند ، اوست . 

چشمک هر ستاره ای ،  

نگاه دزدانه ی اوست که مرا پیغام می دهد ؛ 

که در زمین تنها نیستی ،  

که مرا غروب نیست ، 

مرا با تو جدایی نیست ،  

مرا بی تو زندگانی نیست ،  

مرا بی تو سرنوشتی نیست ، سرگذشتی نیست . 

هر ستاره ای مرا مژده ای است که او هست ، که اوست .  

که او خورشید بی غروب من است .  

که او وصال بی فراق من است .  

که او حضور بی غیبت من است . 

او در دم هر نفس من است . 

در کوبه ی هر نبض من است . 

طعم هر طعامم اوست .  

شهد هر شرابم اوست .  

عطر هر یاسی نجوای اوست .  

وزش هر نسیمی نوازش اوست .  

قطره ی هر شبنمی اشک اوست .  

عاشقی رنگ سمند او .  

آسمان ، پرتوی از سر در اوست .  

مخمل ابر ، گل پیکر اوست . 

ساقه ی صبح ، بر و بالایش ،  

نغمه ی وحی خدا آوایش ،  

آرزو طرحی از اندامش ،  

مژده  نقشی است ز پیغامش ،  

زندگی رایحه ی پیرهنش ،  

جان من تشنه ی نوش دهنش . 

(دکتر شریعتی)

نظرات 8 + ارسال نظر
حسن شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:54


حالا چرا این همه نا امید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

زندگی خیلی زیباست.ما خودمون زندگی رو برا خودمون سخت میکنیم وگرنه زندگی خیلی شیرینه.فقط کافیه کاری و که فک میکنی درسته انجامش بدی اونوقت زندگی دیگه سخت نیس.

شام شیرین

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا، در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود


مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیج معنایی نداشت
هرچه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند: این کار خداست


پرس و جو از کار او کاری خطاست
هر چه می پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
تا ببندی چشم، کورت می کند


تا شدی نزدیک، دورت می کند
کج گشودی دست، سنگت می کند
کج نهادی پای، لنگت می کند

با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم


در دهان اژدهایی خشمگین
برسرم باران گُرزِ آتشین
محو می شد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده خشم خدا...


نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم، همه از ترس بود
مثل از برکردن یک درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه


تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حلّ صدها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود

تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه، در یک روستا
خانه ای دیدیم، خوب و آشنا


زود پرسیدم: پدر اینجا کجاست ؟
گفت: اینجا خانة خوب خداست !
گفت: اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
باوضویی، دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفتگویی تازه کرد

گفتمش: پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟
گفت: آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است


عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربانِِ مادر است

دوستی را دوست، معنی می دهد
قهر هم با دوست، معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است ...

تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی، از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر

آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود
می توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست ، پاک و بی ریا

می توان با این خدا پرواز کرد
سفره دل را برایش باز کرد
می توان در باره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صدهزاران راز گفت

فروغ فرخزاد

همواره من و زندگی با هم خواهیم بود
و خواهیم ماند
جاویدان جاویدان
تا ابد !

الان قیافم به نا امیدا می خوره ؟؟

حسن شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:39


نه والا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

meri شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:04

khyl khylii ziba bood.

الهی شکر . دیگه نتونستی روش ایرادی بگیری .

امامی شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:53

salam
agha hasan bbakhshid vali matn sher kamel nist esme shaer ham eshtebah neveshtin
in sher az aghaye dr.gheisare amin por hast
پیش از اینها فکر میکردم خدا

خانه ای دارد میان ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس وخشتی از طلا

پایه های برجش از عاج وبلور

بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از تاج او

هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان

نقش روی دامن او کهکشان

رعد و برق شب صدای خنده اش

سیل و طوفان نعره توفنده اش

دکمه پیراهن او آفتاب

برق تیغ و خنجر او ماهتاب

هیچکس از جای او آگاه نیست

هیچکس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود

از خدا در ذهنم این تصویر بود
....
ghasde jesarat nadashtam chon az tarafdaraye sarsakhte sherasham ino goftam
movafagh bashi
*********
az to ham mamnon samira jon
daste golet dard nakone

من که کاری نکردم . دست گل تو درد نکنه .

ارش شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:33

زیبا بود.
میگم این نظرای طولانی که اینجا گذاشتین اگه به صوزت یه پست مینوشتینش فک کنم بهتر بودا اخه اینا که من دیدم نظر نبودن

آره بیشتر به مشاعره شبیه بود .

سحر یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 19:14

خیلی خوجکل بوووووود

مثل خودت ؟

امامی یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 21:19

من قصد مشاعره نداشتم
تصحیح کردم

دست شما درد نکنه .

Rara یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 21:43

areeeeeee? samira noone ezafe behetoon bedam beham gharz bedin ?to mage aslan saharo didi ? che hamdigaro tahvil migiraaaaaaaaaaaaaaan

ندیده باشم . چیه زورت گرفته ؟؟؟؟؟؟؟؟
سیرت زیبا مهمه نه صورت زیبا رامین جون .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد